هرگز احساساتت را پنهان نکن ...
چون شاید شخصی مایل به دیدنشان باشد ،
هرگز فکر نکن همه چیز را می دانی ،
چون ممکن است لحظه ای بعد ...
به نتیجه ی متفاوتی برسی ...
و هرگز در گذشته ات زندگی نکن ...
برای رفتن تو راه می شوم !
تو پلک می زنی و من
برای چشم های غم گرفته ات نگاه می شوم !
تو خسته می شوی و من
برای خستگی تو
چه عاشقانه تکیه گاه می شوم . . . !
دلت گرفته است ؟
پا به پای گریه های تو
بغض و اشک و آه می شوم !
سکوت می کنی و من به احترام خلوتت
به شب پناه می برم
سیاه در سیاه می شوم . . . !
همیشه آخر تمام شکوه ها
به چشم های عاشقت که می رسم
سکوت می کنم
و باز برای آسمان غم گرفته ی تو ماه می شوم …
در سانتیاگو در شیلی
روزها به شکلی پایان ناپذیر طولانی اند:
چندین و چند ابدیت در یک روز.
مثل فروشندگان دوره گرد جلبک های دریایی
سوار بر قاطرها:
دهن دره می کنی – و باز دهن دره می کنی.
با این وجود، هفته ها کوتاه اند،
ماه ها به سرعت می گذرند،
سال ها پرواز می کنند.