داستان ما کلاغ هایش همه بر بام دلند
بانگ دوری می زنند در گوش من،
در گوش تو
دست تو در دست من
پیچک جانم شده
لحظه ی احساس تو
گم شده حضور من در آغوش تو
کاش این جاده ی پر مدعا
هوس یار نداشت
مایه ی فرقت عشق
دست قهرش را بر می داشت
تا که من، ما می شدم
با تو تنها می شدم