سرسرای من در نبود تو

تنها راز منی - تو رو به خدا هم فاش نمی کنم.

سرسرای من در نبود تو

تنها راز منی - تو رو به خدا هم فاش نمی کنم.

53

لــَعنَــتــے !

این روزــهآ خُ ـودَمَـمـ نِــمے فَهمَمـ خُ ــودَمـ رو !

وَ تـــو هَــنوز هَمـ نِمــے خ ــوآـے بـِفَهــمے کــِ چــے کَــردے بآمــَن

52

نمی بخشمت

به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی ،

به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی ،

نمی بخشمت به خاطر

دلی که برایم شکستی ...

51

ای کــــــــــــــــاش یکی بود ...

که بود ...

که واقعاً بود !
...
که ...همیشه بود ... ای کــــــــاش

50


تـ ـ ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو صبــــــــح باش!


من تمام شـب های تاریخ را تاب مــــــــــــے آورم !


49

به من مجوز چاپ نمیدهند ...



میگویند داستانی که نوشته ای قابل باور



نیست!!!!



اما من فقط خاطراتم را نوشته ام!!!

48

بعضی وقتا سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرفی بزنی ...
بعضی وقتا سکوت میکنی چون واقعآ حرفی واسه گفتن نداری ...
گاه سکوت یه اعتراضه ، گاهی هم انتظار ...
اما بیشتر وقتا سکوت ...
واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که توو وجودت داری ، توصیف کنه ...

47

اینقده دوست دارم که ،وقتی دستاتو میگیرم

فکره اینم که چجوری، جلو اشکامو بگیرم

حتی بدتر از روزایی ، که نبودی تو کشیدم

فدای نگاهه پاکت ، که یه روزه خوش ندیدم

قابه عکست گوشه ی این اتاق ، رویایه بی تو خط خطی

خیاله رفتن ندارن ، این غصه های لعنتی

عطرت ،هوامو میبره ، به خاطراته کودکی

ساعت رفتن ،دله پر با اشکای یواشکی

46

معلم به خاطر دفتر نقاشی سفیدم تنبیهم کرد...


همه به من خندیدند؛


اما من خدایی را کشیده بودم 


که همه می گفتند :دیدنی نیست....!

45

حال من خوب است


خوبه خوب...


انقدر خوب که گلویم امشب


مهمانی به راه انداخته


بغضم بد هوس رقصیدن کرده است !!

44

شاید این فاصله

فصلی

ز خوشبختی فردا باشد

اهل وصل ایم

اگر

اهل صفائیم و وفا .

باید از هجمه ی

این خویش گذشت

حرفهایی که

پراز حادثه است

درد هایی که نگفتن دارد

43

نگاهت...

خرابم کرده و

آبادیم از اوست...

کشته مرا...

این اعجاز مسیحایی تو...

42

از مزرعہ مترسکے مانده بر صلیبـــــ
پیامبرے که رسالتش بر شاخــــہ‌اے از پـــــــــیرےام بجامانده
از تو پیراهــــــــــنے
که اگر مانده بودے
این حرف‌ها به آیش نمیےرفت

مثل کلــــــــــــــاغ‌ها شده‌ام
روســـــــــــــیاه‌تر از برگشتن
دور مــــــــــــے‌زنم آسمان را
دور...
دور...
دور...

41

" دوستت دارم " .. چه واژه عجیبی است !
هر کس میگوید عاشق تر میشود و
هر کس میشنود بی تفاوت تر

40

یه لحظه هایی تو زندگی هست،

که سرجمع دو دقیقه هم نبوده،

امّا یه عمره "یادش" داره ما رو "داغون" میکنه !

39

مهربانی خوب است اگر کسی قدر مهربانیت را ندانست احساس گنه نکن زیرا که:
من عیسی نامی را می شناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد و تنها یکی سپاس گفت.
من خدایی می شناسم که ابر محبت به زمین و زمان باریده یکی سپاس می گوید و هزاران نفر کفر.
پس مپندار بهتر از انچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند از تو برای مهربانیت قدر دانی کنند.
پس از ناسپاسیشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش که با مهربانی روح تو ارام میگیرد
تو با مهر ورزیدنت بال و پر میگیری.خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد پس به راهت ادامه بده .
دوست بدار نه برای انکه دوستت بدارند تو به پاس زیبایی عشق.عشق بورز و جاودانه باش....

38

حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!

خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم

37

Ruin our lives is the three principles

تباهی زندگی ما نیز بر سه اصل است



Regret of Yesterday

حسرت دیروز



Waste of Today

اتلاف امروز



Fear of Tomorrow

ترس از فردا


36

داستان ما کلاغ هایش همه بر بام دلند
بانگ دوری می زنند در گوش من،
در گوش تو
دست تو در دست من
پیچک جانم شده
لحظه ی احساس تو
گم شده حضور من در آغوش تو
کاش این جاده ی پر مدعا
هوس یار نداشت
مایه ی فرقت عشق
دست قهرش را بر می داشت
تا که من، ما می شدم
با تو تنها می شدم

35

نذاری فاصله ها ،

تو هجوم سایه ها ،

میون غریبه ها ،

نذاری توجاده ها تورو از من بگیرن ،

تو خودت خوب می دونی ،

توی راه زندگیم ،

دلخوشم به بودنت ،

پس نکنی یه کاری تا فرق نکنه

چه بودنت ، نبودنت.

34

نمیخواهم


نمیخواهم به جزمن دوست دار دیگری باشی

نمیخواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی

نمیخواهم صفای خنده ات را دیگری ببیند

نمیخواهم کسی نامش،برلبهای توبنشیند

نمیخواهم به غیرازمن بگیرد دست تودستی

نمیخواهم کسی یارت شوددرراه این هستی