هر چه بیشتر دوستت دارم ....................بیشتر از من دور میشوی
هر چه بیشتر می خواهمت....................
هر چه بیشتر نزدیک میشوم .................. کمتر پیدایت میکنم
سکوت تلخت را ندیده میگیرم و باز در کشاکشت پیش می روم
باز به صدایت می رسم و از نو
دور می زنم تمامت را
و به تو ی پر خلاء می رسم
به توی در فرار می رسم
و باز روز از نو
و
تلاشی بیهوده از نو......................
باز امشب غزلی کنج دلم زندانیست
آسمان شب بی حوصله ام طوفانیست..
هیچ کس تلخی لبخند مرا درک نکرد...
های های دل دیوانه من پنهانی ست...
چـه مـهـارتـی داری!
بـرای بـی تـاب کـردن ایـن دل؟
افـسـون لازم نـیـسـت ...
بـی خـبـری کـافـیـسـت . . . .
بزرگترین دوستت دارم دنیا را که به توان بی نهایت برسانم تازه میشود قد دلواپسی های شبانه ام برای تو.....
وای به روزی که مجذور دلخوشی های تهی از بودنت را بگیری...
حتما میگویی...دیوانه که شاخ و دم ندارد....
سرم درد و
سرم درد و
سرم درد
نمی دانم چرا رنگم شده زرد
همه گویند ز گرمای زمینه
خودم گویم ز عشق نازنینه
ایــن همــه زیبــایــی کــه تقصیــر تــو نیســت،
امــا
تقصیــر تــوســت
کــه سهــم مــن از ایــن همــه زیبــایــی،
خیــالــی ســت کــه هــر شــب
از مــوهــات مــی بــافــم . . .
من اینجام و بازم کمیاب میشی، نباشم تازه تو بی تاب میشی
شبا وقتی که میخوابی عزیزم، نمیدونی چقدر جذاب میشی
نمیدونم میشه بد شم، میشه رفتن رو بلد شم
نمیدونم میشه یا نه، میشه از تو رد شم
شبا وقتی که میخوابی بیدارم، نفسهاتو تا صبح من میشمارم
نگات که مال من بوده همیشه، چشاتو وقتی خوابن دوست دارم
نمیدونم میشه بد شم، میشه رفتن رو بلد شم
نمیدونم میشه یا نه، میشه از تو رد شم
پروازت را دیدم عاشقت شدم.
من نیامدم تا جلوی پرواز ترا بگیرم.
پرواز کن ...
بگذار با دیدنت در خود غرق شوم !
برای این انتخاب.....
تو رفته ای
و
من از خودم سیرم
نشانی از تو ندارم
و
عجیب دلگیرم
دلی که داده بودمت را..
نه!
دگر پس ن.م.ی.گ.ی.ر.م
یکی از این شبهاست
که بی تو م.ی.م.ی.رم
.
.
.....END
-*- مرا به سمت دلتنگی مکشان -*-
اینجا نسیم بوی تورا دارد...
من برهنه در باد!
شبدر چهارپر نامت را...
به تن سنجاق می کنم...
فلسفه زندگی انسان امروز در این جمله خلاصه میشه:
فداکردن آرامش زندگی
برای ساختن وسایل آسایش زندگی!
یه نفَس دور از تو بودن...واسه من ماهی و سالی
با یه عکس و چَن تا نامه...پُر نمی شه جای خالی
میونِ بود و نبودت...جای خالیتو حساب کُن
وقتِ اومدن تمومه...ثانیه ها رو جواب کُن
یه عالم فرقه میونِ...از جدایی دق آوردن
تا با دستای قشنگت...تو خودِ عاشقی مُردن
چشممو به گریه بنداز...فک نکن تو عشق فقیرم
ضربِ تو ضربه ی ساعت...زنده می شم و می میرم
قلبمو به غصه بشکن...نگاه کن یه تیکه پارَم
من به غیر از خواستن تو...رو لَبم حرفی ندارم
اگر هزار بار هم بگویی برو
نمی روم
جای من همین جاست ...
آنروز که هم چون قاصدکی در باد،
به نگاهت می پیچیدم و تو از آن سوی نگاهت
به رقص قاصدک دل می سپردی،
آنروز باید مرا فوت می کردی
تا هنگام نشستن در جای دیگری اتراق کنم
جای من همین جاست .
در قلب تو
نه باد می آید ،
نه سیل
و مرا به تنهایی یارای گذر نیست
...
چه بخواهی
چه نخواهی
مهمان ابدی قلب توام
مرگ هم ناتوان است برای جداییمان
روز مرگ من و تو یکیست ...
تا ابد با تو می مانم
آمدنت را یادم نیست
بی صدا آمدی.......
بی آنکه من بدانم.....
بی اجازه ماندی.......
بی آنکه من بخواهم......
اما اکنون........
با ذره ذره وجودم.....
ماندنت را تمنا میکنم
مهممان ناخوانده قلبم
بمان که ماندنت را سخت دوست دارم
مـا عــادت کـردیـم وقـتـی تـوی خــونـه فــیـلم مـی بـیـنـیم ،
تمام که شد و بـه تـیتـراژ رسـید دسـتـگاه رو خـامــوش مــی کـنـیـم
یـا اگــه تـوی ســیـنما بـاشــیم ســالـن رو تــرک مـی کــنـیم .
مـا تـوی زنــدگـیـمون هـم هـیـچ وقــت کــســانی کــه زحــمـت هـای
اصــلـی رو بــرای مــا می کشن نـمی بـیـنیم ،
ما فـــقـط کــســانـی رو دوســت داریـم بـبـینـیم
کــه بــرامـون نـقـش بــازی مـی کـنن!!
از گابریل گارسیا مارکز می پرسند :
اگه بخوای یه کتاب صد صفحه ای در مورد اُمـید بنویسی،
چی می نویسی؟
می گه 99 صفحـــه رو خالی می ذارم.
صفحه ی آخر سطر آخـــر می نویسم:
اُمــــــید آخـرین چیزی است که می مــــیرد . . .
تــــاوان حرفــــهایی که نمی تونی بـــــگی ,
تــــــارهای سفیـــــــدیـه که یه شَبـــه
لابلای موهــــــــات به وجــــود
میــــــاد...........