عشق...گالری جذّابیست که در آن بعضی ها یکدیگر را می بوسند
بعضی ها از آن بوسه ها نقّاشی می کشند
و سایرین در حسرت لمس یک بوسه تابلوها را آرام آرام قدم می زنند..
همیشه نمی شود زد به بی خیالی و گفت
تنها آمده ام و تنها هم می روم
یک وقت هایی
شاید حتی برای ساعتی و یا حتی دقیقه ای
کم می آوری
و دل بیچاره ات
یک نفر را می خواهد .............
تصمیم گرفتم ام زین پس کفشهایم رابر "عکس" بپوشم،
تا هر کسی خواست راه من را ادامه دهد به راه "راست" هدایت شود.
وجودم نگاشتم.
چرا این چنین کردی با من؟چرا؟
زیبا ترین ستارگان اسمان را برایت چیدم
خوشبوترین گلهای سرخ را به پایت ریختم
چرا این چنین شد؟چرا؟
من که بودم
که هستم....به کجا دارم میروم
هــمـه ی ِ قـراردادهــا را کـه روی
کـاغـذهـای بـی جـان نـمی نویسنــــد !
بــعـضی از عـهـدهــا را
...
روی قــلـب هـای هــم مـی نــویــسـیـم ...
حـواست به ایـن عـهـدهـای غـیـر کـاغـذی بـاشـد ...
شـکـسـتَنـشـان
یـک آدم را مـی شـکند !!
این ویژگیِ زنانه ات ما را کشت
بدخلقیِ دخترانه ات ما را کشت
هر ماه تو چند روز با ما قهری
این عادت ماهیانه ات ما را کشت
دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام
آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام
دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست
آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست
از تو دلگیرم که نیستی کنارم .. من دارم میمیرم تو کجایی من باز بی قرارم
میدونی جز تو کسی رو ندارم .. باورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم
گفتی ببند دفتر این التماس را . . .
چشمان ِ هیز و خیره سر ناسپاس را
پس کوچه های خسته ، شهیدِ عبور توست
از من نگیر تاب و تب ِ بوی یاس را
ابیات چشم های تو را شعر کرده ام
بر من ببخش خیرگی ِ بی هراس را
ای پستی و بلندی تبریز تا شمال
درگیر راه عشق نکن بی حواس را
در این شب سیاه و افول ستاره ها
مهتاب من بخواب مبر انعکاس را
آه ای غروب ممتد ِ غمگین و نا بجا . . .
نفرست پیش من صورِ ناشناس را
ای نور دور دست که خلوت گزیده ای
روشن کن آستانه ی پشت تراس را
چون می پرستمت به خدا از ته دلم
با من بمان و ول نکن این آس وپاس را
من
دارم به تو فکر میکنم...
یه سر به تنهاییم بزن
هیشکی نگرفته جاتو
دل به کسی نبستم
بعد رفتن تو
چه بی صدا شکستم
....................
تویــــــی پرواز یه رویا، تو حصار تنگ سینه
تــــــــو همون عشقی که هیچکس، مثل من تورو ندیده
تـــــــویی اوج یه ترانه، تو صدای خاکی من
تـــــــویی آغاز یه پایان، تو هوای دل بریدن
تـــــــو همون سکوت تلخی که شکستنش محاله
با تــــــو و روح نجیبت، غم و بی کسی محاله
تویــــــی پیوند دو همزاد، تو حجاب خواب و رویا
تویــــــی اون قلب شکسته، تو هجوم غم دریا
تویــــــی اون یار صمیمی که دلم داره هواشو
می شنوم تــــــو بی کسی هام، ناله و عشق و صداشو
گر بی تابی سد بغض افسوسهایم را بشکند
سیل ندامت ها مرا از هم خواهد پاشید!!! !! !!!! !!! !!
آه که چقدر نباید و باید دارم .....
چقدر کاش و کاشکی ......
برای دوباره من شدن چقدر کار دارم ....
.........خیلی طول خواهد کشید از نو پازلم را سر هم کنم!!!
از نو می سازم خود را،،،، من هنوز امیدوارم ...
هم به خود،، هم به خدای خویشتنم...