-
194
شنبه 9 اردیبهشت 1391 14:05
دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست از تو دلگیرم که نیستی کنارم .. من دارم میمیرم تو کجایی من باز بی قرارم میدونی جز تو کسی رو ندارم .. باورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم
-
193
شنبه 9 اردیبهشت 1391 12:42
گفتی ببند دفتر این التماس را . . . چشمان ِ هیز و خیره سر ناسپاس را پس کوچه های خسته ، شهیدِ عبور توست از من نگیر تاب و تب ِ بوی یاس را ابیات چشم های تو را شعر کرده ام بر من ببخش خیرگی ِ بی هراس را ای پستی و بلندی تبریز تا شمال درگیر راه عشق نکن بی حواس را در این شب سیاه و افول ستاره ها مهتاب من بخواب مبر انعکاس را آه...
-
192
شنبه 9 اردیبهشت 1391 10:28
حیف نیست هوا این قدر قشنگ باشه من تنها باشم و تو نباشی...
-
191
شنبه 9 اردیبهشت 1391 10:20
من دارم به تو فکر میکنم... یه سر به تنهاییم بزن هیشکی نگرفته جاتو دل به کسی نبستم بعد رفتن تو چه بی صدا شکستم ....................
-
190
شنبه 9 اردیبهشت 1391 10:15
دچار یعنی عاشق . و فکر کن که چه تنهاست ، اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد !
-
189
شنبه 9 اردیبهشت 1391 00:54
تویـ ـــــ ی پرواز یه رویا، تو حصار تنگ سینه تـ ــــــ ـو همون عشقی که هیچکس، مثل من تورو ندیده ت ـــــــ ویی اوج یه ترانه، تو صدای خاکی من ت ــــــ ـویی آغاز یه پایان، تو هوای دل بریدن ت ـــــــ و همون سکوت تلخی که شکستنش محاله با ت ـــــ ـو و روح نجیبت، غم و بی کسی محاله تویـ ـــــ ی پیوند دو همزاد، تو حجاب خواب و...
-
188
شنبه 9 اردیبهشت 1391 00:04
سلاخی زار زار می گریست به قناری کوچکی دلباخته بود.
-
187
جمعه 8 اردیبهشت 1391 22:26
من فقــــــط یک واسطه بودم دل را خـــــــدا داد و تـــــــــو بـــــــردى.....!
-
186
جمعه 8 اردیبهشت 1391 21:56
گر بی تابی سد بغض افسوسهایم را بشکند سیل ندامت ها مرا از هم خواهد پاشید!!! !! !!!! !!! !! آه که چقدر نباید و باید دارم ..... چقدر کاش و کاشکی ...... برای دوباره من شدن چقدر کار دارم .... .........خیلی طول خواهد کشید از نو پازلم را سر هم کنم!!! از نو می سازم خود را،،،، من هنوز امیدوارم ... هم به خود،، هم به خدای...
-
185
جمعه 8 اردیبهشت 1391 21:52
میروم بالا تا اوج من پر از بال و پرم راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم.
-
184
جمعه 8 اردیبهشت 1391 18:34
دلم میخواست الان اینجا بودیم... بیا تصورش کنیم!
-
183
جمعه 8 اردیبهشت 1391 18:23
اگر عشقی برای ادامه نداری ، بهتر است کمی صبر کنی تا خود را دوباره بشناسی ، هرگز بدون عشق نساخت ، آنکه تو را آفرید.!
-
182
جمعه 8 اردیبهشت 1391 18:06
× دلــ ــ ـم × یڪـ چتــر مے خواهـد و خیـابــانے بــِ درازاےِ تنـہـاییــم ڪـِ [ بـغـضـم ] را زیـر آטּ قـدم بـزنـم شــایـد (!) ڪسے بے چتــر در انتــہـاےِ خیابــاטּ / دلــش / گـرفـتـہ باشـد . . ./
-
181
جمعه 8 اردیبهشت 1391 17:42
مَــن خـاطـ ــرت را میخواستــمـــ . . . نـــــــــه خــــــاطـره اتـــــــــــ را . . . برای مخاطب ترین خاص !!! و خاص ترین مخاطب . . .
-
180
جمعه 8 اردیبهشت 1391 16:05
"I LOVE U "Forever I never really knew you You were just another friend But when I got to know you, I let my heart unbend. I couldn't help past memories that would only make me cry I had to forget my first love and give love another try So 've fallen in love with you and I'll never le you go I love you more...
-
179
جمعه 8 اردیبهشت 1391 15:57
همیشه لبخند از لبهایت شروع نمی شود گاهی چشم هایت دست هایت گوش هایت به من می خندند من امروز از همان خیابانی آمده ام که تمام شبش را گریه کرده ای اما گاهی گیر کردن بند کفشی زیر پاهایت تو را به خنده می اندازد و من از لابه لای این آشفتگی ها خنده ات را دوست دارم ... !
-
178
جمعه 8 اردیبهشت 1391 15:25
سرم که به شانه ات برسد تمام است: همه ی دردها، همه ی اشکها... . شب رنگش را مدیون چشمان توست من آرامشم را. آسمان، برایم سقف نمی شود؟!... نشود!!! زمین، زیر ِ پایم استوار نیست؟!... نباشد!!! این ها به چه کار می آیند؟! سرم که روی ِ شانه ات باشد هیچ چیز نمی خواهم نه از زمین، نه از زمان، شانه ات بس است. ...
-
177
جمعه 8 اردیبهشت 1391 14:55
خدایا می ترسم نه از نمازهایی که نخوندم از دلهایی که شکستم وخودم خبر ندارم خدایا می ترسم نه از حجی که نرفتم از مرد بی خانمانی که پائین خونمون یه شب یخ زد و من خواب بودم خدایا می ترسم نه از روزه هایی که نگرفتم از بچه هایی که بدون کفش خجالت می کشن به مدرسه برن خدایا می ترسم نه از جهنم و آتیش از اینکه دیگه دوستم نداشته...
-
176
جمعه 8 اردیبهشت 1391 14:30
یه روزی میرسه که جای خالیَم رو با هیچ چیز نمی تونی پر کنی ....... . من خاص نبودم ، فقط "عشقم" بی ریا بود...و "عشق" بی ریا.....کیمیاست ...!!!
-
175
جمعه 8 اردیبهشت 1391 14:12
شما که سواد دارید ، لیسانس دارید ، روزنامه میخونید با بزرگون میشینید ، حرف میزیند ، همه چی میدونید شما که کلّت پره ، معلم مردم گنگ اید واسه هر چی که میگن جواب دارین ، در نمی مونید بگو از چیه که من دلم گرفته راه میرم دلم گرفته میشینم دلم گرفته گریه میکنم ، میخندم ، پا میشم ؛ دلم گرفته !
-
174
جمعه 8 اردیبهشت 1391 14:00
دیگه دارم کم کم ریپ میزنم مثل ماشینهای تصادفی شدم اگه همینطوری پیش بره باید برم زیر دست اراقچی قلبمم به روغن سوزی افتاده پدرعشق بسوزه
-
173
جمعه 8 اردیبهشت 1391 11:06
جـــــا خــــوش کــــرده ای دَر تــَــمامِ عاشِـــقـــانه هـــــام میــــخواهـــم از نـــوشتــن استــِعفــا بـِـدَهَـــم امــــا نـــه تـــو رهـــا میکنــــی دلـــــم را نــــه شـــاعـــرانـــه هام دل میـــکَننـد از تــــو
-
172
جمعه 8 اردیبهشت 1391 11:04
سالهــــــــــا دویده ام ؛ با قلبـــــــــی معلق و پایـــی در هــــوا .... دیگــــر طــاقت رویاهــــایم تمــــــــــام شده است ! دلم ؛ . . . دلــــــــــم رسیدن می خواهــــــد ... !
-
171
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1391 23:58
غرورم شکست دلم هم اما آنچه شنیدی صدای اینها نبود "سقف آرزوهایم" بود که بر سرم آوار شد...
-
170
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1391 23:26
بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی ؟ دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی ؟ آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی ؟
-
169
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1391 22:56
عشــــــق یعنی برهـــــــــــنگی دو احساس پاک نه برهنــــــــگی تن !
-
168
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1391 22:01
وقتی یه آدم میگه هیچکس منو دوست نداره ، منظورش از هیچکس یک نفر بیشتر نیست . . . همون یه نفری که واسه اون همـــه کسه !
-
167
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1391 21:51
ارزشمندتــرین ثــروتی که یک مرد می تـــواند در این دنیا مـــــــــالک آن باشد قـــلب یک '' زن '' است.
-
166
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1391 21:33
مِهــربــآنیـــتــ آنقدر زیــبــآست کهـــ سنجــآقکی بدونـِ ترســـ رویِ کَفــ دســـتَتــ آبــ خوآهــد خــورد ./.
-
165
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1391 21:29
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی... گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ... ... گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات... گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که... گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای -گوشه...